عشقم امیرمهدیعشقم امیرمهدی، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
مامان وروجکمامان وروجک، تا این لحظه: 30 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
بابای وروجکبابای وروجک، تا این لحظه: 39 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره
عشق آسمونیه من وباباعشق آسمونیه من وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

امیر مهدی ثمره ی عشق ما

فرشته کوچولوی ما زمینی شد

امیر مهدی عزیز ما  در تاریخ 93/10/22   ساعت 16/30    در بیمارستان بنت الهدی مشهد ز مینی شد وزن : 2/850 قد    50 دور سر :34/5 به امید خدا  چند روز اینده مامان امیر مهدی میاد و خاطراتش و عکس گل پسری رو براتون می ذاره ...
29 دی 1393

آهای فریاد فریاد عزیزم داره میاد!!!هفته 37

سلام هیچی دیگه نصفه شبی اومدم بگم نی نی من عشقم امیر مهدی امروز قراره بیاد بغلم ایشالله دکتر انتخاب زایمانو به عهده خودم گذاشت و منم طبیعی رو انتخاب کردم البته با القای درد زایمانی واسم دعا کنید منم اگه قابل باشم و اسه همه مامان های منتظر و همه اونایی که نی نی تو راه دارن دعا میکنم موقع زایمان مخصوصا مامان نوشین و مامان ریحان و مامانه دوقلو ها و بقیه ایشالله دفعه بعدی با عکسایه گل پسریم بیام التماس دعا   ...
21 دی 1393

لحظه هاي من طعم انتظار ميدهد. هفته36

سلام عزیز دل مامان بعد از همه مشکلاته کم آبی بلاخره به وضعیت مطلوبمون رسیدیم و حجم مایع آمنیوتیک 10 شد وشما حسابی توپولی شدی وزن شما 2800 بود سر خوش و خوشحال از این ماجرا رفتیم پیش دکتر اما با فشار بالایه مامان مواجه شدیم و خانم دکتر گفت دیگه نمیشه ریسک کرد فقط تا هفته 37 برسونیم نی نی رو تا خیالمون کاملا راحت باشه بعد پایان دوران بارداری عزیزم ایشالله تا چند روز آینده بغلمی   همین روزهای اخر مراقبه خودت باش من سپردمت دسته خدای مهربون خودش مراقبته گلم   خیلی دوست دارم عزیزه دلم ...
21 دی 1393

لحظه ی دیدار نزدیک است.. باز من دیوانه ام.. مستم.. باز میلرزد دلم.. دستم...

سلام عشق مادر این روزها مرتب بودنت رو در کنارم تصور میکنم... که به چهره ی معصوم تو خیره شدم و تو در خواب نازی... خنده هایت و حتی گریه هایت را تصور میکنم... ولی... ولی دل مادر حتما زمان هایی برای این دوران حاملگی و حرکتهای جنین در داخل شکم تنگ خواهد شد! مطمئنم! این روزها حتی غصه ام میگیره از اینکه این 9 ماه را لحظه شماری کردم تا به دنیا بیای... میترسم مادر جون، میترسم... میدانم الان جات امن امنه! حتی دست من هم به تو نمیرسه! از آسیب آدم ها در امانی... آرامش داری... میدونی... همه ی زندگیم شده تو... و تکون های تو و صدای قلبت... میترسم به دنیا بیای و نتونم مراقبت باشم... بهم گفتن كه تا اخر هفته  بايد از تو در ...
16 دی 1393

چکاپ هفته 35

هورااااااااااااااااااااااااااااااااا حجم مایع آمنیوتیک سونوی امروز حسابی امیدوار کننده بود و فهمیدم تکونای وحشتنناک امیر مهدی واسه خوشحالی زیادش بوده بچم آب نمیدیده وگرنه شناگر ماهری بوده وزن گل پسرم2370 حجم مایع آمنیوتیک 9 بیوفیزیکال پروفایل 8 از 8 وموقعیت جنین سفالیک سن حاملگی 34 هفته و 5 روز البته سرم تراپی همچنان ادامه دارد           ...
7 دی 1393

هفته 35

سلام عزیز دل مامان بله گل پسری بازم شما مامانو کشوندی بیمارستان! امروز ساعت 2 حسابی سرگیجه داشتم از ترس فشار بالا رفتم بیمارستان که متوجه شدم فشارم پایینه و 8 رو 6 بود اومدیم خونه یه چای نبات خوردم داشت حالم بهتر میشد که یهو نزدیکای معده و جای دنده هام به شدت درد گرفت نه میتونستم بشینم نه بخوابم حسابی کلافه شدم و مامان اعظم و بیدار کردیمو با بابایی رفتیم بیمارستان دوباره nstگرفتیم و گفتن شما مشکل نداری و از معدم هست عزیز مامان پاهاتو کردی تو معدم و حسابی فشار میاری!! و گاهی هم تو دنده هام لگد میزنی و منم یه جیغ بنفش میکشم!!! شلوغ کاریهات زیاد شده و صبر مامان هم حسابی کم خیلی خسته شدم مامان جون دیگ...
6 دی 1393
1